شرح مختصر زندگانى مؤلّف شهید
شرح مختصر زندگانى مؤلّف شهید
استاد شهید آیت الله مطهرى در 13 بهمن 1298 هجرى شمسى مطابق با 12 جمادى الاولاى 1338 هجرى قمرى در قریه فریمان- که اکنون تبدیل به بخش شده است- واقع در 75 کیلومترى شهر مقدّس مشهد در یک خانواده اصیل روحانى چشم به جهان مىگشاید. پس از طىّ دوران طفولیّت به مکتبخانه رفته و به فراگیرى دروس ابتدایى مىپردازد. در سن دوازده سالگى به حوزه علمیّه مشهد عزیمت نموده و به تحصیل مقدّمات علوم اسلامى اشتغال مىورزد. در سال 1316 علیرغم مبارزه شدید رضاخان با روحانیّت و علیرغم مخالفت دوستان و نزدیکان، براى تکمیل تحصیلات خود عازم حوزه علمیّه قم مىشود در حالى که به تازگى مؤسس گرانقدر آن آیت اللهالعظمى حاج شیخ عبد الکریم حائرى یزدى دیده از جهان فرو بسته و ریاست حوزه را سه تن از مدرّسان بزرگ آن، آیات عظام سید محمّد حجّت، سید صدر الدین صدر و سید محمّد تقى خوانسارى به عهده گرفتهاند.
در دوره اقامت پانزده ساله خود در قم از محضر مرحوم آیت اللهالعظمى بروجردى (در فقه و اصول) و حضرت امام خمینى (به مدت دوازده سال در فلسفه ملّا صدرا و عرفان و اخلاق و اصول) و مرحوم علّامه سیّد محمد حسین طباطبائى (در فلسفه: الهیّات شفاى بوعلى و دروس دیگر) بهره مىگیرد. قبل از هجرت آیة الله العظمى بروجردى به قم نیز استاد شهید گاهى به بروجرد مىرفته و از محضر ایشان استفاده مىکرده است. مؤلّف شهید مدتى نیز از محضر مرحوم آیت اللهحاج میرزا على آقا شیرازى در اخلاق و عرفان بهرههاى معنوى فراوان برده است. از اساتید دیگر استاد مطهرى مىتوان از مرحوم آیة اللّه
سیّد محمّد حجّت (در اصول) و مرحوم آیت اللهسید محمّد محقّق داماد (در فقه) نام برد. وى در مدت اقامت خود در قم علاوه بر تحصیل علم، در امور اجتماعى و سیاسى نیز مشارکت داشته و از جمله با فدائیان اسلام در ارتباط بوده است.
در سال 1331 در حالى که از مدرّسین معروف و از امیدهاى آینده حوزه به شمار مىرود به تهران مهاجرت مىکند. در تهران به تدریس در مدرسه مروى و تألیف و سخنرانیهاى تحقیقى مىپردازد. در سال 1334 اولین جلسه تفسیر انجمن اسلامى دانشجویان توسط استاد مطهرى تشکیل مىگردد. در همان سال، تدریس خود در دانشکده الهیّات و معارف اسلامى دانشگاه تهران را آغاز مىکند. در سالهاى 1337 و 1338 که انجمن اسلامى پزشکان تشکیل مىشود استاد مطهرى از سخنرانان اصلى این انجمن است و در طول سالهاى 1340 تا 1350 سخنران منحصر به فرد این انجمن مىباشد که بحثهاى مهمّى از ایشان به یادگار مانده است.
از سال 1341 که نهضت امام خمینى آغاز مىشود استاد مطهّرى به طور فعّال در کنار امام بوده است به طورى که مىتوان سازماندهى قیام پانزده خرداد در تهران و هماهنگى آن با رهبرى امام را مرهون تلاشهاى او و یارانش دانست. در ساعت 1 بعد از نیمه شب روز چهارشنبه پانزده خرداد 1342 به دنبال یک سخنرانى مهیج علیه شخص شاه به وسیله پلیس دستگیر شده و به زندان موقت شهربانى منتقل مىشود و به همراه تعدادى از روحانیون تهران زندانى مىگردد. پس از 43 روز به دنبال مهاجرت علماى شهرستانها به تهران و فشار مردم، به همراه سایر روحانیون از زندان آزاد مىشود.
پس از تشکیل هیئتهاى مؤتلفه اسلامى، استاد مطهرى از سوى امام خمینى همراه چند تن دیگر از شخصیتهاى روحانى عهدهدار رهبرى این هیئتها مىگردد. پس از ترور حسنعلى منصور نخست وزیر وقت توسط شهید محمد بخارایى کادر رهبرى هیئتهاى مؤتلفه شناسایى و دستگیر مىشود ولى از آنجا که قاضىیى که پرونده این گروه تحت نظر او بود مدتى در قم نزد استاد تحصیل کرده بود به ایشان پیغام مىفرستد که حق استادى را بجا آوردیم و بدین ترتیب استاد شهید از مهلکه جان سالم بدر مىبرد.
پس از تبعید امام خمینى به خارج از کشور مسؤولیت استاد مطهرى و یارانش سنگینتر مىشود. در این زمان وى به تألیف کتاب در موضوعات مورد نیاز جامعه و ایراد سخنرانى در دانشگاهها، انجمن اسلامى پزشکان، مسجد هدایت، مسجد جامع نارمک و غیره ادامه مىدهد. به طور کلى استاد شهید که به یک نهضت اسلامى معتقد بود نه به هر نهضتى، براى اسلامى کردن محتواى نهضت تلاشهاى ایدئولوژیک بسیارى نمود و با کجرویها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد. در سال 1346 به کمک چند تن از دوستان اقدام به تأسیس حسینیه ارشاد نمود به طورى که مىتوان او را بنیانگذار آن مؤسسه دانست. ولى پس از مدتى به علت تکروى و کارهاى خودسرانه و بدون مشورت یکى از اعضاى هیئت مدیره و ممانعت او از اجراى طرحهاى استاد و از جمله ایجاد یک شوراى روحانى که کارهاى علمى و تبلیغى حسینیّه زیر نظر آن شورا باشد سرانجام در سال 1349
علیرغم زحمات زیادى که براى آن مؤسسه کشیده بود و علیرغم امید زیادى که به آینده آن بسته بود، در حالى که در آن چند سال خون دل زیادى خورده بود از عضویّت هیئت مدیره آن مؤسسه استعفا داد و آن را ترک گفت.
در سال 1348 به خاطر صدور اعلامیّهاى با امضاى ایشان و حضرت علامه طباطبائى و آیت اللهحاج سید ابو الفضل مجتهد زنجانى مبنى بر جمع اعانه براى کمک به آوارگان فلسطینى و اعلام آن طىّ یک سخنرانى در حسینیّه ارشاد، دستگیر شد و مدت کوتاهى در زندانى تک سلّولى بسر برد. از سال 1349 تا 1351 برنامههاى تبلیغى مسجد الجواد را زیر نظر داشت و غالبا خود سخنران اصلى بود تا اینکه آن مسجد و به دنبال آن حسینیّه ارشاد تعطیل گردید و بار دیگر استاد مطهرى دستگیر و مدتى در بازداشت قرار گرفت. پس از آن استاد شهید سخنرانیهاى خود را در مسجد جاوید و مسجد ارک و غیره ایراد مىکرد. بعد از مدتى مسجد جاوید نیز تعطیل گردید. در حدود سال 1353 ممنوع المنبر گردید و این ممنوعیّت تا پیروزى انقلاب اسلامى ادامه داشت.
از مهمترین خدمات استاد مطهرى در طول حیات پربرکتش ارائه ایدئولوژى اصیل اسلامى از طریق درس و سخنرانى و تألیف کتاب است. این امر خصوصا در سالهاى 1351 تا 1357 به خاطر افزایش تبلیغات گروههاى چپ و پدید آمدن گروههاى مسلمان چپ زده و ظهور پدیده التقاط به اوج خود مىرسد. گذشته از حضرت امام، استاد مطهرى اولین شخصیتى است که به خطر سران سازمان موسوم به «مجاهدین خلق ایران» پى مىبرد و دیگران را از همکارى با این سازمان باز مىدارد و حتى تغییر ایدئولوژى آنها را پیشبینى مىنماید. در این سالها استاد شهید به توصیه حضرت امام مبنى بر تدریس در حوزه علمیّه قم هفتهاى دو روز به قم عزیمت نموده و درسهاى مهمّى در آن حوزه القا مىنماید، و همزمان در تهران نیز درسهایى در منزل و غیره تدریس مىکند. در سال 1355 به دنبال یک درگیرى با یک استاد کمونیست دانشکده الهیات! زودتر از موعد مقرّر بازنشسته مىشود. همچنین در این سالها استاد شهید با همکارى تنى چند از شخصیتهاى روحانى، «جامعه روحانیّت مبارز تهران» را بنیان مىگذارد بدان امید که روحانیّت شهرستانها نیز به تدریج چنین سازمانى پیدا کند.
گرچه ارتباط استاد مطهرى با امام خمینى پس از تبعید ایشان از ایران به وسیله نامه و غیره استمرار داشته است ولى در سال 1355 موفق گردید مسافرتى به نجف اشرف نموده و ضمن دیدار با امام خمینى درباره مسائل مهم نهضت و حوزههاى علمیّه با ایشان مشورت نماید. پس از شهادت آیت اللهسیّد مصطفى خمینى و آغاز دوره جدید نهضت اسلامى، استاد مطهرى به طور تمام وقت در خدمت نهضت قرارمىگیرد و در تمام مراحل آن نقشى اساسى ایفا مىنماید.
در دوران اقامت حضرت امام در پاریس، سفرى به آن دیار نموده و در مورد مسائل مهم انقلاب با ایشان گفتگو مىکند و در همین سفر امام خمینى ایشان را مسؤول تشکیل شوراى انقلاب اسلامى مىنماید. هنگام بازگشت امام خمینى به ایران مسؤولیّت کمیته
استقبال از امام را شخصا به عهده مىگیرد و تا پیروزى انقلاب اسلامى و پس از آن همواره در کنار رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامى و مشاورى دلسوز و مورد اعتماد براى ایشان بود، تا اینکه در ساعت بیست و دو و بیست دقیقه سه شنبه یازدهم اردیبهشت ماه سال 1358 در تاریکى شب در حالى که از یکى از جلسات فکرى سیاسى بیرون آمده بود با گلوله گروه نادان و جنایتکار فرقان که به مغزش اصابت نمود به شهادت مىرسد و امام و امّت اسلام در حالى که امیدها به آن بزرگمرد بسته بودند در ماتمى عظیم فرو مىروند. سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهّرش.
جلد اول
پیام امام خمینى به مناسبت شهادت استاد مطهّرى
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم انّا للّه و انّا الیه راجعون
اینجانب به اسلام و اولیاى عظیم الشّأن و به ملّت اسلام و خصوص ملّت مبارز ایران، ضایعه اسف انگیز شهید بزرگوار و متفکّر و فیلسوف و فقیه عالیمقام مرحوم آقاى حاج شیخ مرتضى مطهّرى قدّس سرّه را تسلیت و تبریک عرض مىکنم؛ تسلیت در شهادت شخصیّتى که عمر شریف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدّس اسلام صرف کرد و با کجرویها و انحرافات مبارزه سرسختانه کرد؛ تسلیت در شهادت مردى که در اسلام شناسى و فنون مختلفه اسلام و قرآن کریم کم نظیر بود. من فرزند بسیار عزیزى را از دست دادهام و در سوگ او نشستم که از شخصیّتهاى بود که حاصل عمرم محسوب مىشد. در اسلام عزیز به شهادت این فرزند برومند و عالم جاودان ثلمهاى وارد شد که هیچ چیز جایگزین آن نیست. و تبریک از داشتن این شخصیّتهایى فداکار که در زندگى و پس از آن با جلوه خود نورافشانى کرده و مىکنند. من در تربیت چنین فرزندانى که با شعاع فروزان خود مردگان را حیات مىبخشند و به ظلمتها نور مىافشانند، به اسلام بزرگ، مربّى انسانها و به امّت اسلامى تبریک مىگویم. من اگر چه فرزند عزیزى که پاره تنم بود از دست دادم لکن مفتخرم که چنین فرزندان فداکارى در اسلام وجود داشت و دارد.
«مطهّرى» که در طهارت روح و قوّت ایمان و قدرت بیان کمنظیر بود، رفت و به ملأ اعلى پیوست، لکن بدخواهان بدانند که با رفتن اوشخصیت اسلامى و علمى و فلسفىاش نمىرود.
ترورها نمىتوانند شخصیّت اسلامى مردان اسلام را ترور کنند.
آنان بدانند که به خواست خداى توانا ملّت ما با رفتن اشخاص بزرگ در مبارزه علیه فساد و استبداد و استعمار مصمّمتر مىشوند. ملّت ما راه خود را یافته و در قطع ریشههاى گندیده رژیم سابق و طرفداران منحوس آن از پاى نمىنشینند. اسلام عزیز با فداکارى و فدایى دادن عزیزان رشد نمود. برنامه اسلام از عصر وحى تاکنون بر شهادت توأم با شهامت بوده است. قتال در راه خدا و راه مستضعفین در رأس برنامههاى اسلام است.
(و ما لکم لا تقاتلون فى سبیل اللّه و المستضعفین من الرّجال و النّساء و الولدان).
اینان که شکست و مرگ خود را لمس نموده و با این رفتار غیر انسانى مىخواهند انتقام بگیرند یا به خیال خام خود مجاهدین در راه اسلام را بترسانند، بدگمان کردهاند. از هر موى شهیدى از ما و از هر قطره خونى که به زمین مىریزد انسانهاى مصمّم و مبارزى به وجود مىآید.
شما مگر تمام افراد ملّت شجاع را ترور کنید، و الّا ترور فرد هر چه بزرگ باشد براى اعاده چپاولگرى سودى ندارد. ملّتى که با اعتقاد به خداى بزرگ و براى احیاى اسلام به پا خاسته با این تلاشهاى مذبوحانه عقبگرد نمىکند. ما براى فداکارى حاضر و براى شهادت در راه خدا مهیّا هستیم.
اینجانب روز پنجشنبه 13 اردیبهشت 58 را براى بزرگداشت شخصیّتى فداکار و مجاهد در راه اسلام و ملّت عزاى عمومى اعلام مىکنم و خودم در مدرسه فیضیّه روز پنجشنبه و جمعه به سوگ مىنشینم. از خداوند متعال براى آن فرزند عزیز اسلام رحمت و غفران وبراى اسلام عزیز، عظمت و عزّت مسئلت مىنمایم. سلام بر شهداى راه حقّ و آزادى.
روح اللّه الموسوىّ الخمینى 12/ 2/ 58
سخنرانى حضرت امام در مدرسه فیضیّه به مناسبت شهادت استاد
اعوذ باللّه من الشّیطان الرّجیم بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
یکى از فرقهاى مکتب اسلام، مکتب توحید با مکتبهاى انحرافى، مکتبهاى الحادى این است که رجال این مکتب شهادت را براى خودشان فوز عظیم مىدانند (یا لیتنى کنت معکم فافوز فوزا عظیما)، از شهادت استقبال مىکنند، چون قائل هستند به اینکه ما بعد این عالم طبیعت عالمهاى بالاتر، نورانىتر از این عالم است. مؤمن در این عالم در زندان است و بعد از شهادت از زندان بیرون مىرود. این یکى از فرقهایى است که بین مکتب توحید با سایر مکتبهاست. جوانهاى ما شهادت را طالباند؛ علماى متعهّد ما براى شهادت پیشقدم مىشوند. آنهایى که به خدا و به روز جزا اعتقاد ندارند، آنها باید از موت بترسند؛ آنها از شهادت باید بترسند. ما و شاگردان مکتب توحید از شهادت نمىهراسیم، نمىترسیم. بیایند امتحان کنند چنانکه امتحان کردند. و یکى از نکتههایى که ما فوق حدیث تحقّق پیدا کرده، این است که «یؤیّد هذا الدّین برجل فاجر». با مردهاى فاجر، به اراده خدا این دین ما تأیید مىشود. به واسطه محمّد رضا، این مرد فاجر، خواهى نخواهى این دین تأیید شد. براى اینکه هرچه ظلم بیشتر باشد و هر چه ستمکارى بیشتر باشد، دین عدل بیشتر تأیید مىشود. ظالم با احکام، با اعمال ظالمانه خودش دین عدل را تأیید مىکند و لا یزال این طور بوده است.
فرعون با فرعونیّت و طغیانش دین موسى را تأیید مىکند و ابو سفیان با طغیان، دین رسول اکرم را تأیید مىکند و محمّد رضا با طغیانو عصیان و جور و ستم، دین اسلام را تأیید مىکند، همان طورى که از قشر متفکّرین روحانى، دین ما تأیید مىشود. خداى تبارک و تعالى مىفرماید که از قشرهاى فاسد هم، از رجل فاجر هم، دین اسلام و دین خدا تأیید مىشود، و آن به همین معناست که گفتم. نه تأیید مىکند، تأیید مىشود (لا یزال یؤیّد هذا الدّین برجل فاجر).
این رجل فاجرى که خون عزیز ما را به زمین ریخت، دین خدا را تأیید کرد، یعنى خدا دین خودش را به او تأیید کرد. با ریختن خون عزیز ما انقلاب ما تأیید شد. این انقلاب باید زنده بماند؛ این نهضت باید زنده بماند، و زنده ماندنش به این خونریزیهاست. بریزید خونها را، زندگى ما دوام پیدا مىکند؛ بکشید ما را، ملّت ما بیدارتر مىشود. ما از مرگ نمىترسیم و شما هم از مرگ ما صرفه ندارید.
دلیل عجز شماست که در سیاهى شب متفکّران ما را مىکشید؛ براى اینکه «منطق» ندارید. اگر منطق داشتید که صحبت مىکردید؛ لکن منطق ندارید. منطق شما ترور است؛ منطق اسلام ترور را باطل مىداند؛ او منطق دارد. لکن با ترور شخصیّتهاى بزرگ ما، شخصهاى بزرگ ما، اسلام ما تأیید مىشود. نهضت ما زنده شد؛ در تمام اقشار ایران باز زندگى از سر گرفت؛ اگر سستى و ضعفى پیدا کرده بود زنده شد. اگر نبود شهادت این مرد بزرگ و اگر این مرد بزرگ در بستر خودش مرده بود، این تأیید نمىشد، این موج برنمىخاست. الان موجى در همه دنیا، همه دنیایى که به اسلام علاقه دارند، بلند شد؛ سایر کشورها هم. برادران من! از موت نترسید:
آنکه مردن پیش چشمش تهلکه است نهى لا تلقوا بگیرد او به دست
مردن تهلکه نیست، مردن حیات است. آن عالم «حیات» است، این
عالم مرده است. از مردن نترسید و نمىترسید. آنها باید بترسند که مردن را از بین رفتن مىدانند، هلاک و فنا مىدانند. چرا مسلمین از موت بترسند؟! چرا علما از موت بترسند؟! این مکتب باقى است، مکتب اسلام باقى است، این نهضت باقى است، تا این ریشههاى گندیده هم زیر خاک برود، تا این ریشههاى گندیده هم قطع بشود، تا این توطئههاى ضعیف هم خنثى بشود.
خداوند شما را تأیید کند. خداوند برادرهاى ما را، خواهرهاى ما را تأیید کند که همه براى اسلام مفید هستید و همه نهضت را به پیش بردید.
الان هم همه با هم به پیش.
و السّلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته
پیام امام خمینى به مناسبت اولین سالگرد شهادت استاد
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
گرچه انقلاب اسلامى ایران به رغم بدخواهان و ماجراجویان به خواست و توفیق خداوند متعال به پیروزى رسید و نهادهاى اسلامى انقلابى یکى پس از دیگرى در ظرف تقریبا یک سال با آرامش و موفقیّت انجام گرفت، لکن بر ملّت ما و به حوزههاى اسلامى و علمى خسارتهاى جبران ناپذیر به دست منافقین ضدّ انقلاب واقع شد، همچون ترور خائنانه مرحوم دانشمند و اسلام شناس عظیم الشّأن حجة الاسلام آقاى حاج شیخ مرتضى شهید مطهّرى رحمة اللّه علیه.
اینجانب نمىتوانم در این حال، «1» احساسات و عواطف خود را نسبت به این شخصیّت عزیز ابراز کنم. آنچه باید عرض کنم درباره او، آن است که وى خدمتهاى ارزشمندى به اسلام و علم نمود و موجب تأسف بسیار است که دست خیانتکار، این درخت ثمربخش را از حوزههاى علمى و اسلامى گرفت و همگان را از ثمرات ارجمند آن محروم نمود.
مطهّرى فرزندى عزیز براى من و پشتوانهاى محکم براى حوزههاى دینى و علمى و خدمتگزارى سودمند براى ملّت و کشور بود. خدایش رحمت کند و در جوار خدمتگزاران بزرگ اسلام جایگزین فرماید.
اکنون شنیده مىشود که مخالفین اسلام و گروههاى ضدّ انقلاب در صدد هستند که با تبلیغات اسلام شکن خود دست جوانان عزیز دانشگاهى ما را از استفاده از کتب این استاد فقید کوتاه کنند. من به دانشجویان و طبقه روشنفکران متعهّد توصیه مىکنم که کتابهاى این استاد عزیز را نگذارند با دسیسههاى غیر اسلامى فراموش شود. از خداوند متعال توفیق همگان را خواهانم.
و السّلام على عباد اللّه الصّالحین روح اللّه الموسوىّ الخمینى 30/ 1/ 1359
پیام امام خمینى به مناسبت دوّمین سالگرد شهادت استاد
بسم اللّه الرّحمن الرّحیم
سالروز شهادت شهیدى مطّهر است که در عمر کوتاه خود اثرات جاویدى به یادگار گذاشت که پرتوى از وجدان بیدار و روح سرشار از عشق به مکتب بود. او با قلمى روان و فکرى توانا در تحلیل مسائل اسلامى و توضیح حقایق فلسفى با زبان مردم و بىقلق و اضطراب به تعلیم و تربیت جامعه پرداخت. آثار قلم و زبان او بىاستثناء آموزنده و روانبخش است و مواعظ و نصایح او که از قلبى سرشار از ایمان و عقیدت نشأت مىگرفت، براى عارف و عامى سودمند و فرحزاست.
امید آن بود که از این درخت پرثمر، میوههاى علم و ایمان بیش از آنچه بجا مانده، چیده شود و دانشمندانى پربها تسلیم جامعه گردد.
مع الاسف دست جنایتکاران مهلت نداد و جوانان عزیز ما را از ثمره طیّبه این درخت برومند محروم نمود، و خداى را شکر که آنچه از این استاد شهید باقى است با محتواى غنى خود مربّى و معلّم است.
مرحوم شهید استاد مطهّرى به ابدیّت پیوست؛ خدایش با رحمت خود با موالیانش محشور فرماید.
روح اللّه الموسوىّ الخمینى 9/ 2/ 1360
بیانات امام خمینى به مناسبت سوّمین سالگرد شهادت استاد
... و چون روز منطبق است با سالروز وفات مرحوم مطهّرى رحمه اللّه، من باید یک کلمه هم از آن به شما عرض کنم. مرحوم آقاى مطهّرى یک فرد بود، جنبههاى مختلف در او جمع شده بود، و خدمتى که به نسل جوان و دیگران مرحوم مطهّرى کرده است، کم کسى کرده است.
آثارى که از او هست، بىاستثناء همه آثارش خوب است و من کس دیگرى را سراغ ندارم که بتوانم بگویم بىاستثناء آثارش خوب است.
ایشان بىاستثناء آثارش خوب است، انسانساز است، براى کشور خدمت کرده، در آن حال خفقان خدمتهاى بزرگ کرده است این مرد عالیقدر.
خداوند به حقّ رسول اکرم او را با رسول اکرم محشور بفرماید ...
پیام علامه طباطبایى
باسمه تعالى
به یاد یک شخصیّت علمى و فلسفى که با درگذشت خود دنیایى را غرق اسف و جهان فضل و دانش را با از میان رفتن خود عزادار نمود.
مرحوم مغفور مطهّرى که دانشمندى بود متفکّر و محقّق، داراى هوشى سرشار و فکرى روشن و ذهنى واقعبین، تألیفاتى که از خود به یادگار گذاشته و تحقیقاتى که در اطراف مقاصد علمى و برهانى نگاشته و در لابلاى کتابهایش به چشم مىخورد، اعجابآور است.
مرحوم مطهّرى با تاریخ زندگى پر ارزش و سعادتمند خود که پر از تلاش علمى و تفکّر فلسفى بود به شیفتگان علم و فلسفه پیغامى رسا و پرارزش مىفرستد که از کوشش و تلاش کمالى هرگز آرام ننشسته و مجاهده علمى و کمالى را هرگز فراموش نکنند و حیات خود را که بهترین متاع انسانى است در بازار حقایق به حیات معنوى- که حیات عالى انسانى است و تا دنیا دنیاست بقاى ابدى دارد- تبدیل کنند و در این چند روز زندگى شیفته و فریفته شخصیّتهاى ساختگى و خیالى نباشند.
آرى، یک راه باریکى که یک مرد دانشمند به حقایق باز کند، براى وى حیات ابدى مىبخشد و از دنیا و مافیها ارزندهتر است.
محمّد حسین طباطبایى