۱۸ آذر ۹۲ ، ۱۱:۵۱
ارثــ مــادریــ
نه من ز تو، نه تو از من نداشتی خبری
به ما خرابه نشینان شبی بکن گذری
سه سالگی من و پیری تو مثل هم است
قدم خمیده و سهم دل است خون جگری
سه ساله ها همه با ناز پیش باباها
سه سالگیِ من اما چه سخت شد سپری
مرا ببوس، بغل کن، کمی نوازش کن
دلم گرفته ازین لحظه های بی پدری
سه ساله را چه به سیلی و ضربه شلاق
سه ساله را چه به این روزهای در به دری
همین که دید ندارم پدر... عمو... حامی
برای من ز کتک ها نذاشت بال و پری
همیشه سایه عباس بر سرم بوده
به غیر راس تو دیگر نمانده سایه سری
برای این همه سیلی و گوشواره کشی
به غیر قامت عمه نداشتم سپری
میان کوچه اهل یهود جان دادم
نمانده بود کسی که نکرده او نظری
به این امید نشستم در این خرابه شام
دلت بسوزد و من را به پیش خود ببری
۹۲/۰۹/۱۸